قبلا از کسی خوشت می اومد باس آمار درمی آوردی مجرده یا متاهلولی جدیدا از یکی خوشت میاد باس بری تحقیق کنی ببینی دخدره یا پسر
بغض نیمه کاره
تکرار دروغ هایت
گلویم را می فشارد
چشم هایم را می بندم
از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم
آنگاه که از خودم می پرسم:
«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود...!!
من آنچه را میخواهم که به رنگ التماس آلوده نباشد...!!
به کلاغــــها بگویید:
قصه ی من
اینجا
... تمام شد،
یکی..
بود و نبود مرا با خود برد... !
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی.
کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می امد.
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد...
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد
بهتر است او را هم نداشته باشی تا به نداشته هایت اضافه شود....
من
تصوراتم از تو
با " کــــــــاش " گره خورده
تـــو ،
توقعاتت از من
با " بایـــــــــد" ..
متاسفانه بعضی از آدم ها هستند که :
بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛
بی آب ، دو هفته ؛
بی هوا ، چند دقیقه ؛
و
بی "وجـــدان" ، خـیلی ...
آه نوشت: دیوار ترک خورده، همان خاک است!
لطفا تکیه ندهید.
اهن می پوسد من که خاک بودم جای خود
به خودت می آیی،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد،
نه صدای که قشنگ تر از باد باشد
تنهایی یعنی این..
شبیـــه کســـی شده ام
کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد :
... بایــد تـَرکـــــــ کنـــم !
ســیگــار را...
خانــــه را...
زندگـــی را...
و باز پُــکــی دیگــــر می زند..
چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......
تلخ کردن زندگی خود
بـرای کـسـی کـه......... در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات
زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.
گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــر است
داشتــــن بعضــــی هـــا
تنهــــاتــــرت مـــی کــنــد . . .
یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله
که میكوبن تو صورتــــت
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!
دل تنگم!
دل تنگِ خیلی چیزها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!
دل تنگم
دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی
دل تنگ این همه نبودن ها
دل تنگ این همه دل تنگی ها
دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست
و تمام هست هایی که نیست!
حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر نیز خواهم شد
می رسد روزی که بگویم:
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!
از آدمها دلگیر نشو
نیش زدن طبیعت شونه
سال هاست که به هوای بارونی می گن: خــــــراب... !!!!
زندگیِ من آرام می گذشت.
اتفاقی نمی افتاد..!
تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد!
بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید!
آری سکوت!
سکوتی که مشحونِ تحمل هاست..
سکوتی که از دنیا بریده است!
کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند.
آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی!
نمی خواهم.. محبت نمی خواهم!
آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی.
تماشای تو وقت می خواست
گوشِ من پاسخی ندید
دلم می خواهد صدایت را بشنوم..
همین!
اینو واسه تو می نویسم تو که هر روز به کلبه تنهاییام می آی
تویی که هر وقت اومدی ، مهمون سفره پر از غصه ام شدی و گفتی :
چقدر غمگین می نویسی
من روزها به تو و غصه هام فکر کردم و بعد یه شب به تو و خودم گفتم :
باشه دیگه غمگین نمی نویسم ...
شروع دوباره واسه لبخند لبهای مهربون تو، تویی که غریب آشنامی ...
جعبه مداد رنگی هام رو برداشتم ، مداد سیاه ، همیشه با اون شروع می کردم
تراشم رو برداشتم یکی دیگه خریدم ، صورتی روشن ! مداد سیاه رو تراشیدم ...
تراشیدم تا آخر گذاشتمش سرجاش اینقدر قدش کوتاه شد که دیگه پیداش نبود !
بعد مداد خاکستری رو تراشیدم بعد قهوه ای بعد سورمه ای .
همه تیرگی ها رو تراشیدم تا جا برا روشنی ها باز بشه .
حالا همه رنگها شادن صورتی ، قرمز، زرد ، آبی ، سبز ... می دونم دوستشون داری
اومدم باز برات بنویسم اما این بار روشن و شاد و دل انگیز .
دست بردم مداد اول ، خط اول سیاه ، خط دوم خاکستری ، خط سوم قهوه ای !!!
منو ببخش عزیز مهربونم گناه دستای من نیست ...
گناه دستای نامهربونیه که مداد سیاه رو بهم هدیه دادن
می بینم به لطف نامهربونی دستاشون، مداد سیام باز قد کشیده ، خاکستری قد کشیده ،
همه تیرگی ها باز قد کشیدن گناه من نیست معنا ، من نمی خوام تلخ باشم نمی خوام . نمی خوام
من رو باور کن و من باز تیرگی هارو می تراشم ...
و من باز تیرگی هارو می تراشم تا دستاشون یه روزی مهربون بشن
و دیگه دستام خسته نمی شن و تراش صورتی هم کند نمی شه !!!
به دل مهربونت قسم
آنکه اعتماد میکند...
مهم نیست که به چه چیزی اعتماد میکند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.
حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،
چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.
میتوانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی كمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند
كاش كمی عوض میشدیم
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی ...
آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم
این روزها
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را .....
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است ...
همین...
به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ،
زیبایی هایش را بیرون بکشد ،
تلخی هایش را صبر كند ...
آدمهای امروز،
دوستی های كنسروی می خواهند !
یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛
بعد ...یک نفر،
شیرین و مهربان،
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند
و بگوید :" حق بـا توست " ...
ناشنوا باش وقتی همه
از محال بـودن آرزوهایت سخن می گویند...
گاهی سکوت دوست معجزه می کند و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست
تنها برخی از آدمها
باران را احساس می کنند …
بقیه فقط خیس می شوند
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم
باز باید مواظب اشک هایم باشم
باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”
گاهی سکوت
یعنی اما … یعنی اگر …
یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید …
روزگاری خواهد رسید...
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...
به یاد من...
ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!
دلت هوایم را خواهد کرد...
به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
باز هم آمدی تو بر سر راهم
آی "عشق" میکنی دوباره گمراهم
دردا; من جوانی را به سر کردم،
تنها از دیار خود سفرکردم
دیریست قلب من از عاشقی سیر است
خسته از صدای زنجیر است
دریا اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو آزردی
دریا سرنوشتم را به یاد آور
دنیا سر گذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم
چون غریقی غرق در رازم
گم شدم در غربت دریا
بی نشان وبی هم آوازم
میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را
روی موج خسته دریا مینویسم اوج غمها را .....
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ
ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ
ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ....
گاهی سر می چرخانم و به گذشته نگاه میکنم
چقدر خستگی پشت سرم جا مانده …
صدای ما رو
از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون
زیر چونشونه
در ضمن ،
پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته.....
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه
اسم های مجازی
تصویر های مجازی
مشخصات مجازی
و در بین این همه چیزهای مجازی
تنها یک چیز حقیقت دارد
تنهایی من...
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
تورا نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش میکشم
عدل مگر نه آن است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟!
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...
قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی
این روزها...
غروب عشق برای من
حیات دوباره خورشید
در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!
نسیم دریا بر لبانم می نشیند
با خود می اندیشم
گویا
عشق در همین حوالی ست...
و باز می گویم
شاید
تا غروب عشق
نیمروزی باقی ست...
تعداد صفحات : 4
بــه وبلاگــــ عـاشـقـــ♥ــانــه ی من خـــوش اومدین...دلتنگیامون دوست داشتنـــی ترین لحــظه هامونه و تنهـــاییامــون با ارزش تــرین چیز تــوی دنیــاس.امیـــدوارم از وب مــن خـــوشتــون بیاد...راستــی نظر هم یادتون نره .... باتشکر،【مدیر وبلاگ حــس خــاص: ســارا】